ستاره درخشان زندگیم امیر مهدیستاره درخشان زندگیم امیر مهدی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

ستاره های زندگی من

مامانتو دوست داری؟

یه روز به اتفاق یکی از دوستان خیابون رفتیم . یه تیروکمان برای امیر و یه سرویس صبحانه خوری برای فاطمه خریدم. امیر کلی ذوق کرد و من از فرصت استفاده کردم و گفتم :مامان رو تا کجا دوست داری؟ امیر جان  : خیلی زیاد تا آسمون. چرا اون روز که می خواستیم بریم مسافرت مسواک منو از تو ساکت پرت کردی ؟ و گفتی من فقط از بابامو تو کیفم می ذارم. با شیرینی زبونی و زرنگی خاصی گفت ی:   من یه روز درمیون دوستتون دارم.             یه روز تو یه روز بابا. ...
31 خرداد 1392

امیر با سیاست

پدر جانمان روزهای سه شنبه قدم روی چشمان ما می گذارد. و کلبه کوچکمان را پر از نور و شادی می کند پدرم خیلی دوستت دارم و خوشبختی امروزم رو مدیون دعای خیر شما می دانم. نزدیک ساعت دو ظهر بابام به امیر مهدی گفت : هر که ظهری صدا نده من عصر بهش پول میدم،خوراکی بخره. امیر :  بابا تو اول بده من قول میدم بخوابم. بابام: تو می خوای سر کاسب سی ساله کلاه بذاری.   صبح روز بعد امیر به من گفت: مامان بریم ،خوراکی بخریم. همراه خواهری رفت و یک سک سک خرید. فاطمه گریه کرد و می خواست منم گفتم: یه دونه از جایزه ها رو بهش بده. بعد از یه رب امیر جانم اومد پیش من و گفت: مامان بگم چطور بچه رو ساکت کردم...
31 خرداد 1392
1